سر سجاده ی سحر به انتظار نسشته بودم.
همانند کسی که سالها در انتظار دیدن بزرگی ،شب ها را صبح کرده است .
که وقتی به آن بزرگ نزدیک می شود ،هر آنچه می خواسته را فراموش می کند.
در آن سحر من نیز خود را نزدیک احساس می کردم.
خیلی نزدیک،حتی نزدیک تر از رگ گردن.
- ۲ نظر
- ۱۵ تیر ۹۳ ، ۱۶:۳۸